دیدگاه

۲۶ دی ۱۴۰۱ | ۱۰:۲۰ کد : ۱۸۸۶۵ اخبار تصویری
تعداد بازدید:۲۵۳

 

 

 

امام خمینی(ره) توصیه‌های قابل تاملی درباره دانشگاه می‌کنند: بر همه ما لازم است با متصدیان کمک کنیم و برای همیشه نگذاریم دانشگاه‌ها به انحراف کشیده شوند.

ما نباید امور دانشگاهها را یک مطلب عادی فرض کنیم، که دانشگاهها ممکن است همه چیز انقلاب را به هم بزنند. لذا لازم است در این مسائل رسیدگی جدی شود. خصوصاً راجع به گزینش اساتید و دانشجویان، مقرر دارید مسائل را با کمال دقت پیگیری نمایند که مبادا خدای نخواسته دانشگاه مرکز تاخت و تاز مخالفین نظام جمهوری اسلامی شود.

ایشان همچنین به دانشگاهیان توصیه کردند که دانشمندان ما، اساتید دانشگاه‏های ما از غرب نترسند، اراده کنند در مقابل غرب قیام کنند.

یکی از تاکیدات مهم امام(ره) که بارها از سوی ایشان اشاره شده، بیداری و هشیاری دانشجویان و دانشگاه‌ها در نفوذ دشمن به دل کشور و دانشگاه‌هاست.

در ادامه، به بخش‌هایی از این وصیتنامه امام خمینی(ره) که در آن دانشگاهیان مورد خطاب قرار می‌گیرند را می‌خوانید:

نقشه دشمن برای دانشگاه

و اما در دانشگاه نقشه آن است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهای خودی منحرف کنند و به سوی شرق یا غرب بکشانند و دولتمردان را از بین اینان انتخاب و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به دست آنها هرچه می‌خواهند انجام دهند. اینان کشور را به غارت‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدگی و غرب‌زدگی بکشانند و قشر روحانی با انزوا و منفوریت و شکست قادر بر جلوگیری نباشد و این بهترین راه است برای عقب ‌نگهداشتن و غارت کردن کشورهای تحت سلطه، ‌زیرا برای ابرقدرت‌ها بی‌زحمت و بی‌خرج و در جوامع ملی بی سر و صدا، هرچه هست به جیب آنان می‌ریزد.

برای همیشه نگذاریم دانشگاه‌ها به انحراف کشیده شود

پس اکنون که دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاکسازی است، بر همه ما لازم است با متصدیان کمک کنیم و برای همیشه نگذاریم دانشگاه‌ها به انحراف کشیده شود؛ و هرجا انحرافی به چشم خورد با اقدام سریع به رفع آن کوشیم. و این امر حیاتی باید در مرحله اول با دست پر توان خود جوانان دانشگاه‌ها و دانشسراها انجام گیرد که نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است.”

ایشان در ادامه به همه ملت وصیت کردند دانشگاهها را به نسل بعد بسپارند و تاکید کردند: ” و اینجانب به همه نوجوانان و جوانان در مرحله اول، و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحله دوم، و به دولتمردان و روشنفکران دلسوز برای کشور در مرحله بعد وصیت می‌کنم که در این امر مهم که کشورتان را از آسیب نگه می‌دارد، با جان و دل کوشش کنید و دانشگاه‌ها را به نسل بعد بسپرید. و به همه نسل‌های مسلسل توصیه می‌کنم که برای نجات خود و کشور عزیز و اسلامِ آدم ساز، دانشگاه‌ها را از انحراف و غرب و شرق زدگی حفظ و پاسداری کنید، و با این عمل انسانی ـ اسلامی خود دست قدرت‌های بزرگ را از کشور قطع و آنان را ناامید نمایید.”

اساتید ما در مقابل غرب قیام کنند

امام خمینی (ره)همچنین به دانشگاهیان توصیه می کردند: وصیت اینجانب به جوانان عزیز دانشسراها و دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قیام نمایند تا استقلال و آزادی خود و کشور و ملت خودشان مصون باشد. همچنین دانشگاه‏ها خودکفا و مستقل باشند تا نیاز به غرب نداشته باشیم. جوانان ما، دانشمندان ما، اساتید دانشگاه‏های ما از غرب نترسند، اراده کنند در مقابل غرب قیام کنند و نترسند. اگر دانشگاه را ما سست بگیریم و از دست ما برود، همه چیزمان از دستمان رفته است.

دانشگاه مبدا همه تحولات است. از دانشگاه سعادت یک ملت و در مقابل سعادت، شقاوت یک ملت سرچشمه می‌‌گیرد.

باید آنهایی که به این کشور علاقه دارند، آنهایی که به این ملت علاقه دارند آنهایی که خودشان وابسته نیستند و خدمت‌گذار ابرقدرت‌ها نیستند، آنها همت کنند به اینکه دانشگاه را یک مرکزی درست کنند که مرکز علم و تهذیت باشد که همه تخصص‌ها در خدمت خود کشور باشد نه اینکه متخصص بشود و با آن تخصصش ما را به دامن آمریکا بکشد.

آیا به نفع دانشگاه هست که جوان‌های ما تحصیل نکنند؟ هر روز توی دانشگاه بیایند یک بساطی درست کنند. یک میتینگی درست کنند، یک اغتشاشی ایجاد کنند که جوان‌های ما درس نخوانند؟ این به نفع کیست؟ به نفع مملکت ماست این؟ ما اگر دانشگاهمان خوب باشد دانشگاهمان صحیح عمل کند به نفع ملت است یا به ضرر ملت؟ خوب شما نمی‌گذارید که دانشگاه راه بیفتد این به نفع کی تمام می‌شود؟ این هم به نفع خارج. برای اینکه همانطوری که آن دست‌ها نمی‌گذاشت که دانشگاه جریان صحیحش را پیدا کند که ما در این مطالب هم محتاج بشویم به خارج. دستمان را پیش غیر دراز کنیم. اینها هم دارند همین کار را انجام می‌دهند که ما در همه چیزمان محتاج به خارج باشیم. ما هر یک از کارهای اینها را وقتی بنشینیم حساب کنیم اینها به نفع آمریکا بیشترش می‌شود.

 

 

 

 

بایسته های اساتید

 استاد باید سرشار از عشق به اسلام و انقلاب و غرور ملی و دینی باشد/ استاد واقعا باید احساس غرورملی و غیرت دینی بکند و سرشار از روحیه ی خدمت باشد/ استاد باید مدافع خلاقیت و نوآوری و ابتکار باشد/ استاد باید از جریانات جهان آگاه باشد.

استاد می تواند دانشجوی خود را متدین بار بیاورد؛ چنان که می تواند منکر همه مقدسات هم بار بیاورد… استاد، هم می تواند دانشجو را یک انسانِ دل بسته و مباهات کننده به کشور بار بیاورد، هم می تواند یک انسان لاابالی، بی علاقه، نادل بسته به میهن و به گذشته و آینده کشور بار بیاورد. اعتقاد من این است که در زمینه تبلیغ دین، مؤثرترین وسیله ای که می تواند دانشجو را دینی و علاقه مند به مبانی دینی بار بیاورد، همین نکته ها و اشاره ها و کلمه هایی است که یک استاد می تواند در کلاس با شاگردان خود در میان بگذارد؛ اشاره ای از یک استاد، گاهی اوقات، تأثیرات عمیقی در دل می گذارد؛ اما گاهی عکس آن دیده می شود.

نقش معلم برای یک جامعه، نقشی حیاتی است؛ قابل مقایسه با بسیاری از نقش های مهم و حساس، در ترکیبِ اجتماعی نیست. این ماده خامی [مراد لوح دل بی آلایش و پذیرای نوجوان می باشد] که در اختیار معلم قرار می گیرد، یک لوح ساده است؛ به قول شاعر، «من که لوح ساده ام/ هر نقش را آماده ام»؛ این دستِ نقش گر، این لوح را ترسیم و تصویر می کند و هویت جدیدی به او می بخشد.

احترام به استاد. .. یک مسئله است. یکی از سنت های رایجِ حوزه های علمیه، تواضع شاگرد در مقابل استاد بود؛ احترام به استاد. «آداب المتعلمین» می نوشتند، که متعلم در مقابلِ معلم، چه وظایفی دارد و معلم چه حقوقی بر او دارد؛ هم چنان که متقابلاً متعلم بر معلم، حقوقی دارد. این که استاد بیاید بگوید و برود، نه؛ حرفِ شاگرد را می شنفتند؛ گوش می کردند. اینها از قدیم، معمول بوده است. در همین زمانِ ما بعضی از بزرگان بودند؛ الآن هم هستند؛ شاگرد بعد از درس، تا خانه استاد، او را همراهی می کرد؛ بحث می کرد؛ صحبت می کرد؛ سؤال می کرد. گعده، گعده علمی، نشست، نشست تحقیقی و سؤال و جواب، اینها سنت های خوب حوزه ماست. دیگران می خواهند اینها را از ما یاد بگیرند. [حالا] ما بیاییم اینها را تبدیل کنیم به روش های دیگران که منسوخ و کهنه است؟

[علاوه بر این] حضور منظمِ استادان، باعث ارتباط عمیق و گسترده تر دانشجو و استاد خواهد شد. .. این حضور به پرورش شاگردان نخبه نیز کمک خواهد کرد.

روش تعلیم و تربیت در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی، این جوری بود که دیده نشد که متعلمی در مقابل معلم خود، پایش را دراز کند. ماها هم این جور بودیم. متعلمین ما هم آن وقتی که تعلیم می کردیم، با ما همین طور رفتار می کردند. معلم در مقابل متعلم، یک حرمت و کرامت حقیقی داشت که هنوز نشانه آن در حوزه های علمیه ما باقی است؛ چون حوزه های علمیه کمتر از روش های غربی در حوزه فرهنگ، متأثر شده اند. بنابراین، هنوز آن شیوه ها در حوزه های علمیه هست و معلم از یک حرمت، از یک کرامت و ارزش در نظر متعلم، برخوردار است. هیبت او ـ هیبتی نه ناشی از ترس ـ ناشی از عظمت در دل متعلم هست. حالا این متعلم در درس اشکال هم می کند. در درس های طلبگی ما، آن قدری که طلبه شاگرد به استاد اشکال می کند، در کلاس های دانشگاه های ما آن قدر معمول نیست. اجازه هم لازم نیست بگیرند که استاد! اجازه می فرمایید؛ نه، معلم دارد حرف می زند؛ استاد مشغول حرف زدن است؛ از آن طرف یک طلبه ای بنا می کند اشکال کردن. استاد هم اشکال او را گوش می کند. گاهی تندی هم می کند؛ یعنی متعلم با جرأت، با گستاخی، با معلم حرف می زند؛ بر سرِ مسئله علمی؛ اما همین متعلم در مقابل این معلم، خاضع و خاشع است؛ دست او را می بوسد؛ در مقابل او، پایش را دراز نمی کند؛ به او «تو» نمی گوید. هزار و دویست، سیصد سال ما رابطه معلم و متعلم را این جوری در کشورمان پی گیری می کردیم.

استاد باید سرشار از عشق به اسلام و انقلاب و غرور ملی و دینی باشد؛ استاد ایده آل، این است. استاد، واقعاً باید احساس غرور ملی و غیرت دینی بکند و سرشار از روحیه خدمت باشد؛ یعنی حقیقتاً بخواهد کار کند و این جوان ها را مثل بچه های خودش پرورش دهد. حالت بی تفاوتی، بی اعتنایی، از سر واکردن و کلاس را به هر چه گذراندن، مطلقاً در یک استاد، قابل قبول نیست. استاد باید مدافع خلاقیت و نوآوری و ابتکار باشد. .. استاد باید از جریانات جهان، آگاه باشد. استاد ما در محیط کلاس، به خاطر اثر گذاری اش، باید این چیزها را بداند. استاد باید سیاست زده نباشد؛ نه این که سیاست نفهمد. فقره قبلی که عرض کردیم، لازمه اش، دانستن سیاست است؛ اما سیاست دانستن و سیاسی بودن، غیر از سیاست زده بودن و سیاسی کار بودن است. سیاسی کاری، بد است. باید بفهمند چه کار دارند می کنند؛ اما این که مرتب همه کارهای شان بر محور یک انگیزه سیاسی باشد، بسیار بد است؛ به خصوص وقتی که انگیزه های سیاسی جنبه های جناحی و شخصی و حزبی پیدا می کند که این دیگر بد اندر بد می شود! استاد باید برای دانشجو، وقت بگذارد.

ارزش و اعتبار استاد. .. به شاگردان برجسته ای است که با اهتمام و تلاش آن استاد، تربیت می شوند.

… حقیقتاً رفتار و منش آن مردِ بزرگ، نشان دهنده و نمایش گر یک معلم کامل و با احساس مسئولیت بود. در هیچ عرصه ای از عرصه هایی که حضورِ یک متفکر اسلامی، مورد نیاز بود، ایشان از ورود در آن عرصه، خودداری نکرد. ملاحظات و مصالح، نتوانست جلوی او را بگیرد که وارد این عرصه نشود؛ چه در زمینه های سیاسی، چه در زمینه های فکری. در زمینه پاسخ به سؤال های گوناگونی که در آن دوره، ذهنِ جوان های ما را به خود مشغول کرده بود، شهید مطهری، مثل برخی از مدعیان روشن فکری دینی نبود که مطالب اجنبی از منطق دین و محتوای دین را با لعاب دینی و قالب دینی، عرضه کند؛ بلکه درست نقطه مقابل، مفاهیم حقیقی دینی را در بسته بندی های متناسب روز و متناسب با سؤال و نیاز و استفهام مخاطبین، عرضه می کرد. دنبال این نبود که یک دسته خاصی، یک گروه خاصی، یک مجموعه فکری خاصی او را تحسین کنند. با واپس گرایی و عقب ماندگی فکری و ارتجاع و تحجر و غلط اندیشیدن در زمینه دین ـ که ناشی از تحجر و واپس گرایی است ـ همان قدر و با همان شدت برخورد کرد که با بدعت ها و افکار انحرافی و افکار التقاطی. این، خصوصیت آن مرد بزرگ بود. او خسته نشد؛ تلاش دائمی می کرد. دنبال نام و تیتر و عنوان متعارف دانشگاهی و حوزه ای هم نماند. به عنوان یک رزمنده عرصه فکر و تأمل، وارد میدان شد. با اخلاص، کار کرد؛ خدای متعال هم به کار او برکت داد. امروز بعد از سی سال از شهادت آن مرد بزرگ، حرف های او تازه است؛ زنده است؛ گویا برای امروز نوشته شده است. آن روز هم کسانی در سطوح مختلف فکری، از سخن او و فکر او استفاده می کردند؛ پاسخ خودشان را می گرفتند؛ امروز هم که افکار جلو رفته است، مسائل بسیاری برای ذهن های جست و جوگر، حل شده است، باز به سؤالات جدید، پاسخ گوست. این، خاصیت یک فکر عمیقِ همراه با اخلاص است.

دنیا امروز در راه بدی حرکت می کند؛ در وضعیت بدی قرار دارد. اخلاقیات در دنیا، پامال شده است. ملت ها دارند چوبِ این انحطاط اخلاقی را می خورند و متفکرانِ ملت ها، متوجه این ضایعه بزرگ هستند؛ رنج می برند؛ اظهار می کنند؛ در کلمات آنها هست. می توان در صراطی حرکت کرد که برای بشریت، مایه نجات باشد. این سرنوشتِ هولناکی که در مقابلِ بشریت است، این سرنوشت را می شود تغییر داد. قدمِ اول، این است که ما در خودمان آن حرکت بزرگ را، آن تحول عظیم را به وجود بیاوریم؛ از تعلیم و تربیت شروع می شود… وظیفه، سنگین است. راه، طولانی است. کار، دشوار است؛ اما انتهای راه، روشنایی و نورانیتِ وعده داده شده از طرف پروردگار به چشم می خورد. انسان، این را می بیند. انتهای راه، روشن است. افق، روشن است. می توان این راه را به خوبی طی کرد.

Leader.ir , منبع : مجله پرسمان

 

 


( ۱ )

نظر شما :